تجلیل از دکتر آذرتاش آذرنوش
ظهر دلنشین اینبار با حضور مردی از کوی اردیبهشت در پنجمین روز از دومین ماه سال برگزار شد؛ چهرهای ماندگار که امروز در قله زبان و ادبیات عرب قرار گرفته و تعابیر زیبای وی از سورههای قرآن به یادماندنی است.
دکتر آذرتاش آذرنوش، استاد برجسته ادبیات عرب، محقق و پژوهشگر علوم قرآنی؛ استاد دانشکده معقول و منقول دیروز و الهیات و معارف اسلامی امروز دانشگاه تهران و مدیر بخش ادبیات عرب در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و مؤلف چندین کتاب برجسته در حوزه ادبیات عرب. دکترای عربی را در فرانسه اخذ کرد و «آرامی» را در انگلیس فراگرفت.
و ظهر یکشنبه، پنجمین روز از دومین ماه فصل بهار ۹۵ اینچنین دلنشین شد. با حضور آذرتاش آذرنوش؛ متولد بهمن، ساکن کوی اردیبهشت؛ متولد ۱۳۱۶ و مؤلف آثاری همچون فتوح البلدان، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ترجمه تاریخ ادبیات عرب، فرهنگ مصطلحات، تاریخ ترجمه از عربی به فارسی، ترجمههای قرآن، اطلس تاریخ الاسلام و تاریخ زبان و فرهنگ عربی. و امروز با تمامی این آثار که هر یک مرجعی برای محققان و پژوهشگران هستند در حلقه شاگردانش نشسته؛ شاگردانی که هر یک در محفل علم و ادب آذرنوش که درس را جدی گرفته اما به شوخی بیان میکرده، رشد کردهاند و به رسم تکریم و بزرگداشت استاد آمدهاند.
آذرتاش نوجوانی بود که از زبان عرب بیزار بود و امروز در قله ادبیات عرب ایستاده؛ با شعر «صحرا» وارد شده و به دلیل عشق و علاقه به فرهنگ ایرانی پیش و آغاز اسلام ماندگار شده است؛ او که دارای تألیفاتی در حوزه ترجمههای قرآن است، در جایی و در پاسخ به سوالی درباره اینکه عشق شبیه چیست، میگوید شبیه آخر قرآن، یا تصریح می کند که سورههای قرآن مثل «موسیقی و شعرند، برد جادویی دارند» و در جایی دیگر عدم توجه به ریتم معنایی را از خلأهای موجود در ترجمههای قرآن بیان میکند.
امروز شخصیتهایی همچون صادق سجادی، معاون علمی ـ پژوهشی مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، احمد پاکتچی، استاد علوم قرآن دانشگاه امام صادق(ع)، مرتضی کریمینیا، عضو هیئتعلمی واحد علوم تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی، اکبر ایرانی، مدیر عامل مرکز پژوهشی میراث مکتوب، علی بهرامیان مدیر بخش اسناد مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی و عبدالهادی فقهیزاده، استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران در سازمان فعالیتهای قرآنی دانشگاهیان کشور گرد هم جمع شدند تا از وصف شخصیت علمی و اخلاقی استاد آذرنوش سخن بگویند.
کنار استاد اما همسری بود که شاید از دیار غربت، زمان حضور استاد در فرانسه، همراه و همگام آذرتاش شده، حضور داشت. امروز هر چند نوبت اوست که طعم غربت را می چشد اما از تکریم مردی که سالها به او تکیه کرده، خشنود است.
ابتدا صادق سجادی، قدیمیترین شاگرد ایشان که ۴۲ سال است افتخار شاگردی و همکاری با استاد آذرنوش را داشته، سخن میگوید.
«آثار و مقالات ایشان بینیاز از تعریف و توصیف است»؛ این اولین جملهای است که دکتر سجادی بیان میکند. وی ادامه میدهد: اولین بار سال ۱۳۵۳ خدمت استاد رسیدم؛ یعنی ۴۲ سال پیش وقتی به عنوان دانشجوی دورۀ لیسانس وارد دانشکدۀ الهیات شدم.
البته ورود دانشجویان به این دانشکده به این راحتی نبوده چرا که تنها ۳۰ نفر میتوانستند راهی این مرکز علمی شوند و دکتر سجادی این توفیق را داشت که پس از مصاحبۀ علمی که توسط استاد آذرنوش در دفتر معاونت دانشکده و در رابطه با ادبیات عرب و ادبا صورت گرفته بود، مجوز ورود به این دانشکده را دریافت کند.
خاطرۀ دیگری که سجادی بیان میکند، اولین کلاسی است که در این دانشکده گذرانده است؛ کلاسی که استادش آذرتاش آذرنوش بوده است. وی در این رابطه میگوید: وقتی برنامه درسی را دادند، تدریس تاریخ ادبیات عرب بر عهده استاد آذرنوش بود و اولین جلسه هم تشریف آوردند و کتاب «شوقی ضیف» را معرفی کردند که من بلافاصله به کتابخانه اسدی بهارستان رفتم و همه کتابها را خریدم.
جزئیات اولین دیدار و اولین کلاس با استاد آذرنوش به اینجا ختم نمیشود؛ بلکه سجادی به این نکته تأکید دارد که تمام مطالب مطرحشده در کلاسهای استاد را با تمامی جزئیات به یاد دارد؛ وی در این رابطه میافزاید: کلاسهای استاد به طور عجیبی برای ما قابل استفاده بود چرا که شیوۀ تدریس استاد تازه بود. ایشان به ندرت پشت تریبون حاضر میشد. تعداد شاگردها هم کم بود برای همین روی صندلی مینشست و ما هم گرد ایشان حلقه میزدیم و ایشان تدریس میکردند. برای همین تمام جزئیات، از اختلاف نظرها یا بحثهای مفصلی که در طول ترم ادامه داشت را به یاد دارم و شوق عجیبی در من ایجاد کرد برای ادامۀ تحصیل در این رشته.
این شاگرد، چندین سال نیز با استاد همکاری داشته؛ از دایرة المعارف بزرگ اسلامی تا بنیاد مولوی؛ جایی که کتابهای عرفانی را فیشبرداری میکردند.
سجادی می گوید: ایشان استاد راهنمای رسالۀ دکتری من بودند که آنجا هم نظرات درجه اولی مطرح کردند. البته چند سالی قبل از دفاع از پایاننامهام با استاد همکاری داشتم در دایرةالمعارف اسلامی. در آستانۀ انقلاب اسلامی نیز بنیاد مولوی تأسیس شد که در خدمت ایشان بودم و هر روز صبح از ساعت ۷:۳۰ استاد میآمدند. همانجا کتابهای عرفانی را فیشبرداری میکردیم. استاد آذرنوش اواخر سال ۶۴ به دایره المعارف اسلامی تشریف آوردند. قبل از ورود ایشان هنوز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی فاقد گروههای آموزشی بود و ما همگی دور میز بزرگی مینشستیم و کار میکردیم. ایشان که آمدند اتاق بزرگی در اختیارشان قرار گرفت و اولین بخشی که تشکیل شد، بخش استاد بود و من مدتی دستیار ایشان بودم.
وی میافزاید: بعد از مدتی بخشهای مختلفی تشکیل شد و من به بخش دیگری منتقل شدم اما با این حال هیچوقت از فوائد حضور استاد غفلت نکردم و همیشه یاد گرفتم از ایشان، خدمتشان میرسیدم و در باب بخشی از مقالات مهم با استاد مشورت میکردم. به ویژه آثاری که استاد در زمینه تفسیر قرآن، واژگان قرآن و کتابهایی که در زمینۀ ادبیات عرب ترجمه و تصحیح کردند مورد مراجعه و استناد محققان بوده و هست.
یکی از نکات مهم و جذاب شخصیت استاد آذرنوش برای سجادی، خوشبینی عارفانهای است که نسبت به روند علمی کشور داشتهاند؛ سجادی در این رابطه میگوید: به دلیل این ویژگی، استاد آذرنوش در تربیت دانشجو توفیق بیشتری نسبت به اساتید دیگر داشتند و همین نگاه انگیزه مهمی برای تدوین آموزش عربی بود چرا که خیل عظیمی از دانشجویانی که به خصوص بعد از انقلاب با گسترش گروههای ادبیات عرب در دانشگاهها عربی میخواندند، به خوبی و درستی این زبان را نمیآموختند و استاد متوجه شدند که جای یک نظام آموزش عربی که دانشجو را بعد از ۴ سال توانا کند برای اینکه بتواند به این زبان سخن بگوید و به منابع مراجعه کند، خالی است.
و این کتاب استاد به قدری تأثیر داشته که به گفته سجادی توجه دانشجویان به زبان عربی جلب شد به گونهای که اگر دانشجویان تا آن موقع زبان عربی را به زحمت و از روی ناچاری زبان عربی بخوانند، اما کتاب استاد به دلیل اینکه ظاهر بسیار سادهای داشت و جملات بهروزی انتخاب شده بود، ذهنیت خاصی برای فهم عمق ساختار زبان عربی به دانشجو میداد تا بتواند در چند جلسه با اندکی کوشش و تعمق در این کتاب به یادگیری این زبان بپردازد.
دکتر پاکتچی، دیگر شاگردی بود که در محضر استاد آذرتاش آذرنوش حاضر شده بود. البته به گفته پاکتچی، وی مدتی هم همسایه دیوار به دیوار استاد بوده. البته رسم این همسایگی به این گونه بوده که استاد دیوار داشته و شاگرد نه!
پاکتچی سخنان خود را به ویژگیهای علمی ایشان اختصاص میدهد: یکی از ویژگیهایی که به نظر میرسد در بررسی نوع فعالیت علمی استاد جای گفتن دارد و ما نیز از نزدیک شاهد تلاش ایشان در رابطه با مؤلفپروری و محققپروری بودیم، روحیه سازنده و پرشور استاد بود. همه اهل علم دنبال این هستند که به شاگردان خود درس بدهند و مطلبی به آنها بیاموزند و البته قرار است اینطور باشد اما بعضی مواقع افرادی مانند استاد آذرنوش پیدا میشوند که برای این مسئله حرص میخورند و خیلی برایشان مهم است که این اتفاق بیفتند.
حرص خوردنهای استاد آذرنوش گویا ماجراها داشته و نتیجه عینی آن در همین جلسه مشهود بوده است. پاکتچی در این رابطه میگوید: «برخی به این موضوع به این شکل نگاه میکنند که تکلیفی دارند و آن را انجام میدهند و شاگرد اگر خودش خواست درس میخواند؛ اما استاد ساعتها وقت میگذاشتند؛ کلنجار میرفتند، حرص میخوردند و تلاش میکردند تا بتوانند بر کوچکترین افراد مؤثر باشند. بنده به شخصه شاهد عینی این ماجرا بودم و امروز در حال مشاهده نتیجه تلاشهای استاد هستیم. بسیاری از دوستانی که امروز در این جلسه حضور دارند ثمره همین تلاشها هستند.
«نوع دیگر باید دید»؛ درسی است که بسیاری از شاگردان استاد از جمله پاکتچی آن را آموختهاند و امروز شاگرد در برابر استاد درس پس میدهد: خیلی از ما وقتی با منابع مواجه میشویم آن را میخوانیم؛ اما اینکه چگونه باید متن را بخوانیم و اینکه چه باید دید، اینکه شخص بتواند مطلب را شکار کند، پارادایم فکری خودش را تغییر بدهد، احتمالهای دیگر را در نظر بگیرد و به قول اهل ادب جهانهای دیگر را ببیند و بداند اگر در جهان دیگری با نگاه دیگری این مطلب دیده شود چگونه باید باشد، نکاتی است که در محضر استاد آموختهایم.
پاکتچی ادامه میدهد: برخی از آثار استاد بر اساس همین نگاه و از همین جنس شکل میگرفت. اینکه چه کتابی چاپ شود، چه کتابی ترجمه شود و چه مقالهای برای کار کردن انتخاب شود از همین جنس بود. مواردی که میشد از زاویه دیگری دید، انتخاب میشد. با این رویکرد بیش از هر چیزی که جامعۀ علمی ما از استاد آموخته، تولیدگر نگاه کردن به موضوعات است.
ویژگیهای چهرۀ ماندگار زبان و ادبیات عرب از دیدگاه دکتر پاکتچی به این نکات ختم نمیشود. وی در فعالیتهای علمی خود «بیطرف» و «منصف» بوده است. «وقتی انسان درگیر کار میشود حفظ انصاف و بیطرفی کار سختی است. هر کسی که با استاد مدتی مراوده داشته باشد به خوبی میداند که میزان ایراندوستی ایشان تا چه میزان است اما چنین شخصیتی در حوزه ادب و فرهنگ ادب فعالیت میکند. در حالیکه بسیاری از افراد ایراندوستی را معادل عربستیزی میدانند اما تا کنون چنین روحیهای در استاد مشاهده نکردم بلکه وقتی ایشان در رابطه با ادب و فرهنگ عرب صحبت میکنند یک فعالیت کاملاً علمی و به دور از تعصب قومی و نژادی است».
پاکتچی همچنان از ویژگیهای استاد میگوید: «من به دلیل سوابق درسی، عربی را طور دیگری خواندم و میدانم عربی را سنتی خواندن چگونه است و میدانم که آموزش نوین عربی بسیاری از مشکلات را برای دانشجویان حل کرده و آن را به زبان شیرینی برای آنان تبدیل کرده است. اما اتفاق دیگری نیز در این میان افتاده که باید مورد توجه قرار گیرد».
منظور دکتر پاکتچی از این اتفاق ویژه نگاه ویژهای است که استاد آذرنوش به زبان عربی به عنوان یک زبان زنده داشتهاند. وی ادامه میدهد: نگاهی که به زبان عربی میشود غالباً به صورت زبان باستانی است. مانند زبان فارسی باستان و پهلوی. یعنی صرف و نحو را باید بخوانیم تا بتوانیم وارد خوانش باستانشناسانه زبان عربی بشویم. اما مواجهه استاد آذرنوش با زبان عربی، به عنوان یک زبان زنده بود. مطالعه استاد در آثار مختلفشان با این نگاه بود که اعراب در جامعه ۱۳۰۰ سال پیش هم زنده بودند و با یکدیگر تعامل داشتند، بلکه در حال حاضر نیز در حال زندگی کردن هستند. این دیدگاه با دیدگاه افرادی که به زبان عربی مثل تاکسیدرمی و موزهای برخورد میکنند، متفاوت است.
پاکتچی داشتن نگاه فرهنگی به لغات را از دیگر ویژگیهای استاد آذرنوش عنوان میکند و میافزاید: یکی از نکاتی که در ایران در عرصه زبانشناسی خیلی مرسوم نبوده اما در برخی کشورها وجود دارد، نگاه فرهنگی و زبانشناختی به زبانهاست؛ یعنی وقتی زبان را مطالعه میکنیم ارتباط آن زبان را با شرایط فرهنگی آن باید مورد توجه قرار دهیم؛ در غیر این صورت مطالعه ناقصی خواهیم داشت. نوشتهها و کتابها و مقالات متعددی از استاد وجود دارد که با همین نگاه شکل گرفته است.
توصیفات وی با جمله «فرهنگ در آثار استاد خیلی پررنگ است» تکمیل میشود.
سخنان پاکتچی در مورد مقالات استاد آذرنوش، نکتهای را به یاد دکتر سجادی میآورد. وی در رابطه با نوع انتخاب موضوع از سوی استاد میگوید: در حالی که بسیاری از اساتید به سمت موضوعاتی که محل نزاع در آن وجود دارد، نمیروند، اما استاد آذرنوش از آنها استقبال میکند و در رابطه با آنها مطالعه میکند.
کریمینیا که به گفته جمع احدث التلامیذ استاد آذرنوش است، به خاطرات خود و نحوه آشنایی با استاد میپردازد. وی میگوید: بنده در سال ۷۰ برای مشورت در خصوص تهیه فرهنگ نحوی قرآن خدمت ایشان رسیدم و هرچند با این کار مخالف بودند اما با آغوش باز با من برخورد کردند و به راهنمایی من پرداختند. استاد در شاگردپروری رویکردی صبورانه داشتند به همین جهت دانشجویان حتی ضعیف را نیز میپذیرفتند.
«چرا در رشته علوم قرآنی به استاد آذرنوش نیاز داریم؟» سوالی است که کریمینیا در لابلای سخنان خود آن را مطرح میکند و میافزاید: مهمترین سهم ایشان تکیه بر جنبه تاریخی است. بزرگترین مشکل این است که بسیاری از طلاب علوم قرآن نه آشنا با ادب عربی هستند و نه با تاریخ آشنا هستند.
وی ادامه میدهد: ایشان هم دلمشغول عربی بوده و هم علاقهمند به فارسی هستند و پیوند این دو در مطالعات علوم قرآنی مورد توجه ایشان بوده است. ایشان کوشش کردهاند هزاران ثمره نیکو را از این پیوند فرهنگی بیابند.
کریمینیا تصریح میکند: نظرات ایشان در خصوص ارتباط زبان فارسی و عربی ما را با زبان قرآن آشنا میکند. ایشان در اکثر کتابهایشان رویکرد تاریخی به زبان عربی داشتهاند. با خواندن کتب ایشان احساس میکنیم وقتی واژهای در قرآن یا معادل کهن در فارسی برمیخوریم باید نزد واژه زانو بزنیم تا از سرنوشت خود سخن بگوید. ما از ایشان یاد گرفتهایم که واژگان از دالانی تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، کلامی و مذهبی عبور میکنند و این تصور که واژگان در هر پیچ تاریخی و فرهنگی، انبوهی از رایحه به خود گرفتهاند، بسی خامی است. بارها استاد به ما یادآوری کردهاند که این بسیاری خاماندیشانه است که ما معانی واژگان را از پدرانمان بگیریم و یا با مراجعه به فرهنگ لغوی قرن هفتم و یا دهم هجری معنا را به قطع به آن واژگان نسبت دهیم.
به گفته کریمینیا برخی واژگان دچار تحولات معنایی شدهاند. وی میگوید: ایشان در برخورد با واژهای مانند محراب میگفتند گمان نبرید شنوندگان این واژه امروز همان معنایی را که ما از محراب مساجدمان دریافت میکنیم دریافت میکردهاند.
کریمینیا به سهم استاد آذرنوش میپردازد: سهم استاد آذرنوش در این فضا دو نکته اساسی است. نخست تاکید بر یادگیری زبان عرب که زبان قرآن است و دوم رواج تفکر تاریخی در مطالعات قرآنی است.
دکتر اکبر ایرانی، مدیرعامل مرکز پژوهشی میراث مکتوب در سخنانی به خدمات ایرانیان به زبان عربی میپردازد و اظهار میکند: آشنایی بزرگان با زبان عربی باعث حفظ و احیای زبان عربی شد.
وی میگوید: بسیاری از کتابهایی که در زمان قدیم نگارش شده به زبان عربی بوده که پس از مدتها به زبان فارسی ترجمه شده و اثری از کتب عربی آنها باقی نمانده است. نسخههایی که به زبان فارسی باقی مانده کاملتر از زبان عربی است و در کتب عربی گاهی افتادگی دارد که زبان فارسی توانست این آثار را احیا کند.
فقهیزاده نیز که به گفته خود در سن ۱۸ سالگی به تهران آمده تا از استاد برای ادامه تحصیل در دانشکده الهیات راهنمایی بگیرد، شیفته او شد و در تهران ماندگار شده تا شاگردیش را بکند.
وی میگوید: در آن سالها که استاد جوانتر بودند و حوصله بیشتری داشتند نیمی از کلاس را فارسی میگفتند و نیم دیگر را به زبان عربی شیوا و بیغلط ادامه میدادند.
فقهیزاده در مورد کلاسداری استاد اظهار میکند: یاد نمیآورم ایشان در کلاس حضور و غیاب کرده باشند اما دانشجویانی در کلاس ایشان حضور مییافتند گاهی سه برابر ظرفیت کلاس بودند و با شور و شوق از مطالب کلاس استفاده میکردند.
وی میگوید: استاد توصیه میکردند که بین سطور را بخوانید که این مطلب بسیار مهمی است. این موضوع که قرآن خواندن غیر از قرآن فهمیدن است، نکتهای است که به شاگردان خود گوشزد میکردند.
«حضور استاد در بیتالحکمه و مطالعه ۱۲ ساعته ایشان» خاطرهای است که فقهیزاده بیان میکند و میگوید: نام کتابخانه ایشان را بیتالحکمه نامیده بودم. جایی که استاد ۱۲ ساعت به طور خالص مطالعه میکردند.
وی در پایان سخنان، استاد را تندیس ادب، جدیت علمی و فرهنگدوستی نامید.
این بار نوبت استاد بود که سخن بگوید. متواضعانه، آرام و شیوا. «با این سخنانی که در حق من زدند، کم کم دارد باورم میشود که کارهایی کردهام. حال اینکه پیش از این لحظه هرگز جامعه ایران را مدیون خودم نمیدانستم و از این به بعد چنین خواهم اندیشید. من در آغوش مادر مهربانی به نام ایران بودهام و برای این مادر اندکی کار کردهام اما هنوز خیلی بدهکارم. هنوز باورم این است که کارهایی بکنم که جوابگوی جامعه خودم باشم.
وی با بیان این سخن که هنوز ۲۰ سال برای خدمت به ایران و جامعه ایرانی وقت دارد به این شعر فردوسی سخن میگوید که «ای که ۸۰ رفت و در خوابی؛ مگر این ۲۰ ساله دریابی» و فضای سالن را از خنده و تشویق شاگردان پر میبیند و میگوید: هنوز قلم در دست میگیرم و احساس میکنم که مدیون هستم و برای جوانانی که پیش من میآیند یا کلاسهایی که میروم آنقدر نیاموختهام که دوستان خود را به راستی قانع کنم.
استاد آذرنوش انتقاد هم میکند از برخی شاگردانی که نیامده استاد میشوند: «برخی هنوز از کلاس سال سوم لیسانس بیرون نیامده خود را با بوعلی سینا مقایسه میکنند اما من به روشنی میبینم که اینها آدمهای گمراهی هستند که هرگز به جایی نخواهند رسید».
وی میگوید: جامعه ما گاهی نخبهکُش است، گاهی ضعیفبَرکِش است، گاهی نادانپرور است که این متأسفانه در بسیاری از جوامع هست و در جامعه ما نیز وجود دارد اما چارهای نداریم که سر کنیم.
و
سرانجام این نشست هدیه و لوح تقدیری بود که به رسم یادبود از طرف خبرگزاری
بین المللی قرآن به استاد تقدیم شد و عکس یادگاری با شاگردان...
منبع: خبرگزاری ایکنا
- ۹۵/۰۲/۰۵