شهیدی که سید حسن نصرالله او را از اولیاءالله نامید
ویرانی های جنگ ۳۳ روزه به تعبیر رهبری انقلاب قرار بود ویروسی باشد که شیرینی پیروزی در جنگ ۳۳ روزه را به کام جبهه مقاومت تلخ کند .اسرائیلی ها آنقدر در این جنگ تاسیسات عمومی و خدماتی و پل و مدرسه و بیمارستان و ... را بمباران کردند تا نه تنها مسیحیان و اهل تسنن بلکه شیعیان را هم رو به روی سید مقاومت قرار دهند .
امام
خامنه ای در پیامی به سید مقاومت خبر از یک جنگ و جهادی دیگر در جبهه
آبادانی و حل مشکلات مردم داده بودند که تکمیل کننده پیروزی بزرگ ۳۳ روزه
خواهد شد .
مادر
عماد مغنیه از او پرسیده بود که آیا این همه ویرانی را می توان درست کرد ؟
عماد مغنیه گفته بود یگ نفر قرار است بیاید که کار خودش را خوب بلد است .
شهید
شاطری که در لبنان به نام حسام خوشنویس معروف شد و سال ها بدون هیچ مرزی
در میان اهل تسنن و تشیع آذربایجان و کردستان و کشورهای افغانستان و عراق
در زیر باران خطرها جاده کشیده بود و مدرسه ساخته بود ، برای این کار
انتخاب شده بود .
سید حسن نصرالله میان مردم رفت و گفت لبنان را از آن چیزی که بود زیباتر خواهیم ساخت "اجمل مما کانت ..."
به
تعبیر سردار بزرگ اسلام حاج قاسم سلیمانی ، حسام خوشنویس یا همان سردار
شاطری ما تنها لبنان را نساخت بلکه دل های مردم لبنان و منطقه را از مسیحی و
سنی و .. را فتح نمود و پیروزی دنیای اسلام را تکمیل نمود .
در این قسمت مصاحبه عباس گلرو کاردار سفارت ایران را می خوانیم که در شماره هشتم رمز عبور منتشر شده است .
شما از چه زمانی و چطور با شهید شاطری آشنا شدید؟
مستند بدون مرز
ویژه سالگرد شهادت شهید حاج حسن شاطری
زمان
آشنایی بنده با سردار شاطری بر می گردد به سال ۱۳۸۵ که ما در بیروت در
سفارت جمهوری اسلامی ایران ماموریت داشتیم. . آنجا بود که با سردار شاطری
به نام مهندس حسام خوشنویش آشنا شدیم و این ابتدای آشنایی ما بود و توفیق
آن را داشتم تا دو روز قبل از شهادت سردار شاطری با هم در دمشق بودیم و
همکاری میکردیم.
من
در ابتدا دوست دارم که سردار شاطری را از حیث خدماتی که ارائه داده و عمر
پر برکت ایشان از ابتدای انقلاب تا روز شهادتش و جایی که شهید شده را تعریف
بکنم. خدمات سردار شاطری در چهار مرحله قابل تعریف است.:
یک مرحله هشت سال دفاع مقدس است.
مرحله دوم مرحله ای است که در افغانستان ماموریت پیدا می کنند و میروند آنجا برای بحث بازسازی.
مرحله سوم در لبنان و بعد از جنگ ۳۳ روزه است.
نهایتا هم در این چند ماه اخیر عزیمت می کنند به سوریه .
در
این چهار مرحله خدمات سردار شاطری ارائه شده و این چهار مرحله چند ویژگی
دارد. ویژگی اول این است که سردار شاطری مهاجرت کرده از موطن و زادگاه
خودش به خارج از مرز کشور.
در
مرحله اول که به سمت غرب کشور عزیمت میکند. ۸ سال دفاع مقدس سردار
شاطری حضور خیلی پر رنگ و فعالی در جنگ را داشتند. مرحله دوم در افغانستان
هم همینطور، در لبنان و سوریه. در چهار مرحله سردار شاطری از سرزمین
خودش مهاجرت کرده و رفته در جای دیگری خدمات را ارائه می دهد.
ویژگی دوم این است که در هر چهار مرحله جنگ و درگیری هم در اوج خودش است.
ویژگی دیگر این است که در هر چهار مرحله آمریکا و رژیم صهونیستی هم حضور دارند.
یعنی شهید عزیز ما فقط با یک دشمن داخلی و یا منطقه ای و کوچک درگیر نیست بلکه با یک دشمن بین المللی مواجه است ، با آمریکا و رژیم صهیونیستی. یعنی جایی که ایشان رفته و در حال خدمت هست اوج جنگ و درگیری است که میرود آنجا و مشغول خدمت می شود.
ویژگی دیگر این است که در این مناطق خرابی و ویرانی زیاد است و رد پای محرومین و مستضعفین هم هست و در آنجسان که دست نیاز مردم منطقه به سمت سردار شاطری است که برود ویرانی ها و خرابی هایی که از جنگ به وجود آمده را بازسازی کند.ویژگی دیگر این است که در این مناطقی که سردار شاطری رفته حضور شیعه پررنگ است و خدمات ایشان شامل حال شیعیانی میشود که مورد ظلم قرار گرفتهاند و ایشان در آنجا خدمات رسانی می کند.
در یک جمع بندی می توان گفت که سردار شاطری یک مجاهدِ مهاجرتکرده از سرزمینش است که به یک منطقهای که جنگ و درگیری و محرومیت و خرابی هست و به جایی که نیاز به یک شخصیت دارد که بیاید و آنجا را بسازد و امید بدهد میرود. اینجا است که سردار شاطری برگزیده میشود و خدماتش را در آنجا ارائه می کند.
درباره اقدامات شهید شاطری در بازسازیها توضیح دهید. به خصوص در لبنان که با ایشان در ارتباط بودهاید.
سال ۱۳۸۵ رژیم صهیونیستی یک جنگ همه جانبه ای را علیه لبنان آغاز کرد که در واقع هدف اصلی این جنگ مقاوت اسلامی در لبنان بود. آنها سالها با طرق مختلف آزمایش کرده بودند و روش های مختلف سیاسی- نظامی را که بتوانند حزب الله لبنان را به شکست بکشانند آزمایش کرده بودند. اما به هر حال سناریوی معروف به جنگ تموز ۲۰۰۶ کلید خورد و رژیم صهیونیستی یک جنگ همه جانبه ای را که با عقبه حمایتی از سمت آمریکا و کشورهای غربی همراه بود در منطقه هم حمایت می شد و حتی در داخل لبنان بودند جریان هایی که با حزب الله خیلی رابطه خوبی نداشتند و هم پیمان آمریکایی ها بودند و این جنگ آغاز شد.
جنگ
۲۰۰۶ جنگ سنگینی بود و فشار سنگینی هم به مقاوت وارد آمد، اما حزب الله و
مقاوت اسلامی توانست پیروز از جنگ خارج بشود. جنگ که تمام شد آغاز راه بود
و آثار خرابی آنقدر زیاد بود که کسی باور نداشت بشود این خرابی ها را به
سرعت و با این کیفیت باز سازی کرد.این برهه خیلی سختی بود و رژیم صهیونیستی
عامدانه تمام مناطق حساس و مهم مثل پل ها،بیمارستان ها و مراکز کلیدی که
خدمات اجتماعی ارائه می دادند را عامدانه مورد هدف قرار داده بود تا از
این جهت مقاومت اسلامی را تحت فشار افکار عمومی لبنان قرار بدهد.
در
این حین بود که کسانی هم که در داخل لبنان بودند به کمک جریانات خارجی،
کنفرانس گذاشته بودند و برای بازسازی لبنان کمک جمع کرده بودند و کمک های
سنگینی هم هم جمع کرده بودند. میلیاردها دلار بعضی از کشورها داده بودند
برای بازسازی لبنان. در این شرایط و با این حجم سنگین خسارتی که به بار
آمده بود لبنان نیازمند دو چیز بود: یکی امکانات و یکی مدیریت قوی که
بتواند این بازسازی را هم با سرعت و هم با کیفیت به بهترین نحو انجام دهد.
در این شرایط بود که شخصی به نام «حسام خوشنویس» که همان سردار شاطری عزیز
ما بودند ظاهر شد و در ابتدای کار خب خیلیها - نه دولت لبنان و نه
دوستان ما- کسی باور نداشت این عزیز ساده و بی آلایش بتواند بار سنگین
بازسازی را به دوش بگیرد و حجم خسارت و سنگینی این بار نیازمند این بود که
کسی بیاید و بتواند این را مدیریت کند و به سرانجام برساند.
طبیعتا کسی که انتخاب شده بود از جمهوری اسلامی ایران به درستی انتخاب شده بود. بعد از مدتی ایشان شروع کردند به کار و در سه مرحله سردار شاطری کار خودش را انجام داد.
مرحله اول آمد و جمع آوری اطلاعات کرد. یعنی یک ارزیابی میدانی از حجم خساراتی که به بار آمده بود انجام دادند.ایشان خیلی سریع به مناطق جنگی و خسارتدیده و آسیبدیده می رفتند و خودشان شخصا حضور پیدا می کردند. اینطور نبود که ایشان که رئیس ستاد بازسازی بود بگوید من یک تعدادی را که کارشناس و به عنوان کسانی که کمک من هستند بفرستم یک ارزیابی ای به من بدهند و من توی دفتر کار خودم بنشینم و این را مهندسی و طراحی بکنم نه، خودش در صحنه حضور پیدا کرد. از جنوبیترین نقطه لبنان یعنی مرز با رژیم صهیونیستی شروع کرد تا بعلبک و جاهایی که اسرائیل مورد حمله قرار داده بود و تا بیروت و ضاحیه،یک ارزیابی میدانی به دست آورد.
مرحله دوم این بود که طراحی و مهندسی بازسازی را انجام داد و مرحله سوم هم مرحله اجرا بود. این سه مرحله اینطور نبود که سردار شاطری بیاید و وقت زیادی را صرف کند. چون وقتی نبود و نیاز به این بود که آثار منفی ناشی از جنگ که در افکار عمومی ایجاد شده بود برطرف شده و سریعتر آسایش و امنیت مردم تامین بشود. بازسازی انجام بشود،خرابی ها آباد بشود و مردم برگردند به زمان قبل از جنگ و روحیه مردم ترمیم شود. بنابراین این کاری بود که مهندس شاطری انجام دادند و در یک مدت زمانی بسیار کوتاه و با امکانات کم و با تعداد نیروی بسیار کم خودشان آمدند در میدان حاضر شدند و ارزیابی ها را انجام دادند و بازسازی ها را شروع کردند.
من یک نکته را عرض بکنم و آن هم این است که آن زمان که در جنوب لبنان داشت بازسازی ها توسط ما انجام می شد، همزمان طوفان کاترینا در آمریکا خسارت به بار آورده بود و آمریکایی ها در مدیریت بازسازی و جمع و جور کردن بازسازی و خرابی های این طوفان مانده بودند. من یادم هست در یکی از مقاله ها در روزنامه های آمریکایی خواندم که در شرایطی که ما شاهد هستیم که در لبنان، مقاومت آمده و بازسازی میکند و حجم سنگین خسارت هایی که به بار آمده با کمترین امکانات بازسازی کردند؛ ما در جمع کردن این خرابی ها و آسیب ناشی از طوفان کاترینا مانده ایم. این خودش یک گواه خیلی مهمی است برای اینکه سردار شاطری و مجموعه ای که آنجا داشتند زحمت میکشیدند چه کار بزرگ و عظیمی را در لبنان انجام دادهاند.دلیل انجام چنین کاری هم چیزی جز اخلاص در کار واعتقاد به کار نیست.
ایشان رفته بود آنجا که به مردم محروم و شیعیانی که آنجا مظلومانه در مقابل سنگینترین حملات رژیم صهیونیستی ایستاده بودند خدمت کند. این ناشی از اخلاص ایشان و مجموعه ای که با ایشان کار می کردند بود. پشتکار، عزم و اراده و اعتقاد واقعی به کار داشتند. در لبنان فقط جمهوری اسلامی ایران نبود که آمد و وارد بازسازی شد. برخی کشورهای خلیج فارس مثل قطر، عربستان سعودی و کویت هم آمده بودند و چادر زده بودند که کار بازسازی را انجام بدهند؛اما روحیه کار و عزم اراده ای که در بچه های ما و در سردار شاطری بودبا اینها فرق می کرد. اینها اعتقادی آمده بودند ولی آنها با اهداف مختلف در همان زمان میلیون ها دلار پآوردند هزینه کردند. اما این کارها هیچ نمودی نداشت و هیچ اثری در افکار عمومی مردم لبنان نداشت. اما کاری که سردار شاطری در لبنان انجام داد کاری بود که بر دل مردم نشست. یک سفری بود که یک مقام بلندپایه سیاسی کشور ما آمده بودند لبنان و ما با ایشان در قالب یک هیئتی رفتیم جنوب لبنان. برای من خیلی جالب بود که مردم آمده بودند با همان سبک سنتی محلی لبنانی برای استقبال از هیئت ایرانی و من دیدم که خیلی از مردم به جای اینکه بروند و آن مقام مسئول ایرانی را دور و برش جمع شوند، سردار شاطری را پیدا کرده و دورش جمع شدند. برای ما خوب جالب بود که مردم چه قدر به ایشان عشق و علاقه دارند.
شاید کمتر روزی را پیدا می کردید که سردار شاطری بیروت و دفتر کارش باشد،کسی بود که پا به پای مقاوت در صحنه حضور داشت و دورترین نقطه در جنوب لبنان می رفت و حتی در نقطه تماس و نقطه صفر مرزی با رژیم صهیونیستی هم خدمترسانی میکرد.
یکبار هم یک حادثه ای در آنجا اتفاق افتاد. هیات بازسازی تجهیزاتشان را جایی نصب کرده بودند که به رژیم صهیونیستی بگویند ما ترسی از شما نداریم و در نقطه مماس با سرزمین های اشغالی آمدیم و کارمان را انجام میدهیم. نیروهای بین الملی حافظ صلح هم آنجا حضور داشتند.همانجا اتفاقاتی افتاده بود و نیروهای اسرائیلی آمده بودند و حساس و ناراحت شده بودند و یک مقدار شلوغ کرده بودند و تیراندازی هم کرده بودند،. بچههای هیئت بازسازی هم نگران از اینکه چگونه اوضاع را جمع بکنند - در ذهنم هست که گویا سردار شاطری آن لحظه آنجا نبودند- اما بر حسب دستوری که ایشان میدهند و میگویند همه آنجا بمانند.
نیروهای بین المللی آمده بودند به بچههای بازسازی گفته بودند که خواهش ما این است که شما بروید و یک چند روزی دور باشید تا ما آرامش را برقرار کنیم و بعدا ببینیم که چه می شود اینجا انجام داد. اما سردار شاطری گفته بود نه، ما اینجا کار خاصی انجام نمیدهیم، جز اینکه بازسازی می کنیم و داریم جاده میزنیم. جالب اینکه در نقطه مرزی و در کنار سیم خاردار داشتند پیاده رو درست می کردند و یک جاده خیلی خوب و استراتژیکی را آنجا تاسیس کرده بودند و کنارش پیاده رو زده بودند که مردم بتوانند بیایند و بروند. یعنی یک زیباسازی شهری انجام دادند و این ناشی از شجاعت سردار شاطری بود و اینکه هراس در دل ایشان نبود که من رفتهام آنجا و در نقطه صفر مرزی با رژیم صهیونیستی مواجه میشوم. باور کنید آنچه رژیم صهیونیستی بیشتر آسیب می دید از همین کارهای روانی بود.
مثل قضیه پارک مارونالرأس که به پارک ایران معروف است. یک روزی سردار شاطری گفتند من یک بلندیای را در جنوب دیده ام و دارم فکر میکنم که بتوانم آنجا را تبدیل به یک پارک بکنم. چنان با شوق و احساس خوشحالی حرف میزدکه انگار نمیتواند آن شب بخوابد و باید کارش را شروع بکند و ثمرهاش را ببیند. میگفت :من دارم فکر می کنم اگر بشود اینجا را بتوانم تبدیل به یک پارک کنم و پرچم جمهوری اسلامی ایران را اینجا به اهتزاز در بیاورم چه کار منحصر به فردی میشود. زمان زیادی نگذشت،یک هفته دو هفته بعد ما شنیدیم که دستگاه آورده اند و کل تپه را به هم زدند و کار را شروع کردند. خیلی از هیئت های رسمی و غیر رسمی و راهیان نور که می آمدند آنجا ،یکی از جاهایی که ما آنها را می بردیم همان «پارک مارون الراس»و یا «پارک ایران» بود که وسط این پارک سمبل قدس را به عنوان نماز خانه طراحی کرده اند و بالای پارک هم پرچم ایران و کنارش هم یک دیده بانی مرتفعی که بالای آن دوربین نصب کرده بودند و هیئت ها و مردم و مردم لبنان از طوایف مختلف که میآمدند میآیند و تا عمق اراضی رژیم صهیونیستی را میبینند.
تفریحات شبهنظامی هم تدارک دیدند برای آنجا. پینت بال راه اندای کردند و راپل هم بسته بود و بچه هایی که میخواستند هم تفریح می کردند و هم آموزش نظامی میدیدند. یکی دیگر از کارهای جالب شهید شاطری این بود که کلبه ها و آلاچیق هایی را در این پارک درست کرده بودند و هر کدام را به نام یکی از استان های ایران نامگذاری کرده بودند. آلاچیق اولی را هم به نام سمنان نام گذاری کرده بودند همان ورودی اولین آلاچیق به نام سمنان بود و ما شوخی می کردیم با سردار که شما سمنانی بودنت باعث شده که اولین آلاچیق را به نام سمنان نام گذاری بکنی.
جای جای لبنان امروز هرجا که بروید رد پای این سردار مظلوم ما هست. سرداری که واقعا ما چهار پنج سال با ایشان کار کردیم اما ما هم ایشان و کارهایی که ایشان کرد را نشناختیم. بعد از شهادتش با یکی از دوستانش که با ایشان زیاد همکاری می کرد صحبت میکردیم. من به او گفتم کاری که سردار شاطری کرد کمتر از کار بزرگانی همچون شهید چمران نبود. هرکدام از این عزیزان در یک بُعد کاری کردهاند، یکی فرهنگی یکی نظامی اما کار سردار شاطری کار بسیار عظیم و بزرگی بود. الان شما می بینید که در لبنان مردم لبنان از خدمات ایشان بهره مند میشوند. یک نکته ای که ایشان همیشه می گفت این بود که برای من فرقی نمی کند که کاری که دارم انجام میدهدم، مسجد است یا کلیسا، مدرسه اسلامی است یا مدرسه مسیحیان، مهم این است که خدمت به انسان میکنم و همه اینها محروم هستند. آن فرد مسیحی هم که در آنجا زندگی می کند تحت فشار و ستم وحملات رژیم صهیونیستی است. برای ما مهم خدماتی هست که به مردم داریم ارائه می کنیم.
چه شد که ایشان به عنوان مسئول ستاد بازسازی به لبنان آمد؟
همان ابتدای حضور سردار شاطری به عنوان رئیس هیئت بازسازی نیاز بود که اول یک توافقنامه ای را با دولت لبنان امضا کرده و کار را رسمی کنیم، چون به هر حال با یک دولت طرف بودیم و سردار شاطری به عنوان رئیس ستاد بازسازی جمهوری اسلامی ایران در لبنان معرفی شده بود.
طبیعتا باید کار را در شکل رسمی دنبال می کردیم، یعنی اول توافقنامه امضا می کردیم و مجوز حضور این هیئت را می گرفتیم و بعد کار را شروع می کردیم. خب ما رفتیم پیش نخست وزیر لبنان آقای سینیوره. خب ایشان هم رویکرد سیاسیاش مشخص بود و متعلق به جریان چهارده مارس هستند که در حین جنگ ۳۳ روزه هم اخیلی موافق ایستادگی حزب الله لبنان نبودند و علیه حزب الله کار می کردند واین خیلی فشارش بیشتر بود برای مقاومت. اما در امر بازسازی وقتی ما با نخست وزیر صحبت کردیم ایشان یک خندهای کرد به این معنا که این کاری که شما می خواهید شروع بکنید میلیاردها دلار هزینه می خواهد و یک مدیریت خیلی قوی و مدیریت بحران می خواهد. ما به اتفاق سفیر و آقای مهندس شاطری – که به عنوان مهندس حسام خوشنویس معرفی شده بود- رفته بودیم. ایشان در چهره ساده و بیآلایش آقای شاطری هم که نگاه کرد، شاید به زعم خودش یقینش بیشتر شد برای اینکه اینها قطعا نمیتوانند کار را پیش ببرند.
اما به هر حال توانستیم از کانال رسمی موافقت طرف لبنانی را بگیریم و کار را شروع کنیم. یک مقداری ابتدای کار فشار سنگین بود یعنی اینها هم باور نداشتند به کار ما و هم دنبال سنگ اندازی بوند. اگر هم باور داشتند که ما میتوانیم انجام بدهیم، میخواستند سنگاندازی کنند که ما نتوانیم انجام بدهیم. یعنی میخواستند این ویرانی پا برجا بماند تا مردم احساس راحتی نکنند و این زخم همچان بماند که فشار افکار عمومی بر روی مقاومت استمرار داشته باشد.
نخستوزیر یک نفر را به عنوان مسئول بازسازی مکلف کرده بود و یک هیئت تشکیل داده بودند و این پول ها و بودجهها داخل این صندوق جمع آوری می شد و اینها می بایست میپرداختند برای بازسازی. اما هیچ کدام از این پولها نرفت برای بازسازی و مفقود شد و این مسأله سالهای بعد هم به عنوان یک دستمایه برای جریان مقابل -یعنی جریان طرفدار حزبالله- بود که شما با این پولهای معادل یازده میلیارد دلار چه کردید؟
کشور ها متعهد شدند و کنفرانس پاریس رابرگزارکردند و در جاهای دیگر نشستند و کنفرانس برگزار کردند و این پول جمع شده و شما با آن چه کردید!؟ نخستوزیر در یک جلسه ای اعتراف کرد که اگر یک گذرگاه کوچک مثلا ۱۰ هزار دلار هزینه اش بوده فلان مسئول لبنانی هزینه این را میلیون دلاری زده.
بعد از آن جلسه یکبار مهندس شاطری مصاحبه کرد و این را به صراحت گفت. وقتی از او سوال شد که این پول ها چه شده؟ ایشان گفت از دولت بپرسید چرا که نخست وزیر میگوید چنین اختلاسهایی میشود و تقلب در کار صورت میگیرد. بلافاصله دولت موضع گرفت و سفیر را فرا خواند و گفتند که باید عذرخواهی کنید. ولی ما به نخست وزیر اعلام کردیم که اولا عذر خواهی نمیکنیم و این واقعیتی است که شما اشاره کردید. ثانیا شما باید برای افکار عمومی توضیح بدهید که این بودجه های کلان برای بازسازی کجارفته؟ شما دولت هستید و باید پاسخگو باشید. مقصود اینکه در آن شرایط فشار زیاد بود اما ایشان با شجاعت میایستاد و ابایی نداشت که در مقابل رسانه اعلام بکند و واقعیت امر را برای افکار عمومی شرح بدهد.
خوب شما شاهد هستید ،تقریبا دو سال پیش بعد ازآن اتفاقاتی که در منطقه افتاد و کشورهای شمال آفریقا و در تونس و مصر بیداری اسلامی را شاهد بودیم که کشورهای غربی و منطقه ای در سه محور کار کردند. اول این که چطور این انقلاب ها را مصادره کنند و سوار بر آن شوند. محور دوم اینکه از وقوع انقلاب در کشورهایی که دوست و همپیمانشان بودند -مثل کشور های خلیج فارس- و از سرایت انقلاب به این کشور ها جلوگیری کنند. محور سوم این بود که کاری که اینها کردند این بود که انقلاب را هدایت بکنند سمت جاهایی که از نظر سیاسی مخالفشان هستند، مثل سوریه و جمهوری اسلامی ایران. و در این بین سوریه را به عنوان یک حلقه مهم در محور مقاومت انتخاب کردند.
الان چند سال از این ماجرا میگذرد و شما میدانید آنها اول میخواستند مردم را برای مخالفت با نظام سوریه به میدان بکشند تا مردم بیایند و مثل مصر و تونس نظام را ساقط کنند. اما در این مدل شکست خوردند. یعنی مردم سوریه مردمی نبودند که بخواهند انقلاب کنند.
مدل دوم مدل لیبی بود که نیروهای مسلح تروریست را طراحی کنند و به آنها سلاح و پول برسانند. آنها هم در داخل بیفتند به جان نظام و ناتو و آمریکا از خارج وارد عمل بشوند و نظام را ساقط کنند. در این مرحله هم چون شرایط سوریه پیچیده بود نتوانستند. چون اولا نظام سوریه بر خلاف نظام های دیگر منطقه در محور مقاومت بود و همه گونه حمایت ها را از مقاوت کرد و کشور سوریه جایی بود که تمام گروه های فلسطینی و مقاومت، دفتر و مقر اصلیشان آنجا بود و مردم سوریه مردمی نبودند که نظام را ساقط کنند.
همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند انقلاب های منطقه چند بُعد داشت. یک بُعد مقابله با استبداد در داخل و بُعد دوم که مهمتر هم بود؛ مقابله با رژیم صهیونیستی و آمریکا در منطقه بود.
توطئه در سوریه کاملا آشکار و واضح بود که قدرت های بین المللی و منطقهای آمدهاند با استفاده از توان منطقهای،گروه های تروریستی و تکفیری را آوردند در داخل و علیه نظام وارد عمل شدند. خب حجم خسارت و ویرانی در سوریه بسیار زیاد بود و گروه های مسلح در داخل هرچه که از دستشان بر میآمده انجام داده اند. از کشتار جمعی، ترور، آدمربایی و انفجار. یعنی اتفاقات جان خراشی که هم امنیت مردم از بین برود و هم شهرها و روستاها دچار ویرانی بشود. ،مثلا پا میگذارید جایی که آثار باستانی بوده ویران شده،خانه بوده ویران شده، خسارت زیاد بود. در بعضی مناطق مثل اطراف دمشق منطقه زینبیه که حرم حضرت زینب هست تمرکز کرده بودند و هدفشان هم خاموش کردن چراغ حرم بود تا زائرین شیعه نتوانند بیایند زیارت. یک چیزی شبیه به لبنان البته در حجمی متفاوت از ویرانی و خرابی را در سوریه شاهد بودیم.
اینجا نیاز داشت و دارد که یک جریانی بیاید و کمک بکند به مدیریت بازسازی.یک روز من سفارت بودم دیدم سردار شاطری تماس گرفتند با بنده و من فکر کردم ایشان آمدهاند برای زیارت حرم. بعد آمدند سفارت و گفتند که من آمده ام اینجا برای ارزیابی ویرانی ها تا ببینیم چه می شود کرد. ما خیلی خوشحال شدیم. یعنی مجموعه ای که در دمشق کار می کردند با آمدن ایشان یک نیرو و انرژی مضاعفی گرفتند، چون کسی که در لبنان آن افتخارات را به وجود آورده الان گام گذاشته در یک عرصه جدید و آمده که خرابی ها را بازسازی کند.
سردار شاطری هنوز دفتر نگرفته و مستقر نشده بود و در همان روزهای اول یک دفترچه کوچکی داشت که با هر کسی که می نشست اطلاعات جمع میکرد و قدم اول را جمع آوری اطلاعات می دانست تا بتواند کار بازسازی را انجام بدهد. در منطقه دمشق با خیلی از شخصیت های رسمی و غیر رسمی ملاقات کرد و ایشان یک کیفی همراهش بود که داخلش چند تا دفتر بود و کامپوتر کوچکی و تجهیزات اولیه در این کیف بود. یک روز هم به من زنگ زد تا با من هم صحبتی کند و از وضعیت آگاه بشود. من اطلاعاتم را شروع کردم به توضیح دادن و ایشان هم مفصل می نوشت. من آنجا احساس کردم که خیلی اطلاعات به ایشان دادم ولی برای من جالب بود که فقط یک هفته آمده بود اما در لا به لای صحبت های من نکاتی را برای تکمیل می گفتند که منی که یکسال آنجا بودم نداشتم ولی ایشان در یک هفته به دست آورد. ایشان کاری را که شروع کرده بود، چهارچوب داشت. مثلا می گفت اطراف حرم حضرت زینب هتل ها و جاهایی که زوار شیعه خدمت می دهند این تعداد هستند و وضعیت فعلی چگونه است!
اطلاعاتی که ایشان در آن مدت کوتاه به دست آورده بود جامعتر و دقیقتر از اطلاعات افرادی بود که آنجا کار می کردند از جمله بنده!
این اطلاعات فقط بحث جمع آوری نبود، چون می خواهد بازسازی کند باید این اطلاعات را بریزد در یک فضایی و دادهها را دسته بندی کند و یک چارتی را تشکیل بدهد. خدمات رسانی به مناطق محروم و مستضعف در سوریه توسط گروه هایی که هستند انجام میشد اما نظم خاصی نداشت. یعنی پراکنده بود و مدیریت جامعی نمیشد و کار پیش نمیرفت. اما ایشان آمد و جمع آوری اطلاعات کرد و نظم داد و یک مدیریتی را تعریف کرده بود که برای اجرایی کردن کار و بازسازی باید چه تشکیلاتی را طراحی کنیم که بتوانیم کار را در اسرع وقت انجام بدهیم.
البته هنوز کار اصلی ایشان در لبنان بود و اینجور نبود که در سوریه کامل مستقر باشد. بلکه آمده بودند کمک حال باشندو کمک فکری بدهند. در این مدتی که سردار شاطری در سوریه بود یک امیدی را در مردم منطقه زینبیه به وجود آورده بود. چون خیلی از خانوادههایی که در زینبیه و اطراف حرم دارند زندگی می کنند، کسانی هستند که از نقاط بحرانی مثل حمص، ادلب، حلب و شهر هایی که در گیری در آنها شدیدتر است آمدهاند و پناه آورده اند به اطراف دمشق و به خصوص در منطقه زینبیه. اینها همه مردمانی بودند که هم مشکل معیشتی داشتند و هم از حیث وضعیت فرهنگی واقعا پراکنده بودند و هیچ کار فرهنگیای برای آنها انجام نشده بود. یعنی خدماتی انجام شده بود و من نمی خواهم انکار کنم، اما کار اساسیای که بخواهد اینها را سازماندهی کند نشده بود. سردار شاطری در مدت کوتاهی که آمد هم کار بازسازی را انجام می داد و هم در توزیع مواد غذایی و کمک های انسانی ایفای نقش میکرد و خدمات میداد و هم کار فرهنگی. مهمترین کاری را که دست روی آن گذاشته بود کار فرهنگی بود.
در
لبنان یک خرابه ای بود که منطقه بازی بود و به عنوان پارکینگ هم استفاده
می شد، ولی تبدیل شده بود به زباله دانی و خیلی وضعیتی بدی پیدا کرده
بود. شهید شاطری عکس هایی از آنجا تهیه کرده بود و بعد از چند روز کار را
شروع کرد و همان منطقه را تبدیل کرد به یک پارک بسیار زیبا که به پارک
ایران معروف شد و مردمی که آنجا زندگی می کردند جمع میشدند و از این پارک
استفاده می کردند. جالب اینجا است که یک نمایشگری هم نصب کرده بود که فیلم
های حماسی و مقاومت حزب الله لبنان و بیانات مقام معظم رهبری پخش می کردند و
مردم تماشا می کردند. یک ساختمان چند طبقهای هم در کنار پارک بود که طناب
نصب کرده بودند از بالا و به عنوان آموزش نظامی و راپل میآمدند و استفاده
می کردند. یک روزی شهید شاطری عکسی که از یک بچه ده دوازده ساله که از این
طناب پایین میآمد گرفته بود. ایشان با او صحبت میکند که چه احساسی به
تو دست داده رفتی بالای ساختمان. یعنی هم آموزش نظامی انجام میداد و هم
کار فرهنگی بود. یک مجموعه هم به نام کشافه المهدی(عج) درست کرده بود که در
لبنان یکی از قوی ترین مراکز آموزشی است که دارد کار خودش را انجام میدهد
و مربوط به شیعیان است. این مدل را آورده بود در سوریه برای اولین بار
پیاده کرده بود و یک تعدادی زیادی از جوان ها آمده بودند در این مجموعه و
کار آموزشی و فرهنگی و ورزشی میدیدند. در یک جمله اگر بخواهیم خدمات سردار
را بگوییم، این است که حرکتی که انجام میداد یک حرکت چند وجهی بود.
اینطور نبود که فقط برای بازسازی رفته و لاغیر. دغدغه سردار شاطری دغدغه
دین و نظام و دغدغه اسلام بود.
آنچه
که من از ایشان میشنیدم این بود که شیعیان و محرومین اینجا باید به یک
نقطه ای برسند که ما به آنها افتخار کنیم. مثل حزب الله لبنان که کار
تشکیلاتی انجام بدهند ،کار فرهنگی انجام بشود. البته در منطقه زینبیه فقط
شیعیان نبودند. اهل سنت سوریه هم که از مناطق درگیر به آنجا مهاجرت کرده
بودند از کمکها بهرهمند میشدند. یا مثلا درمانگاهها؛ چندباری با هلال
احمر تماس گرفته شد و جلساتی برقرار شد برای بازسازی بیمارستانی که آنجا
خراب شده بود و تخصیص اقلام و نهایتا یک محموله کمکهایی را ایشان برای این
قضیه درخواست کردند. و همین درمانگاه ها بودند که به مردم خدمات ارائه
میدادند و مختص به طایفه و مذهب خاصی نبود.
ظاهرا ایشان در سوریه طرحی داشتند که مجموعه بسیج مردمی مثل همین الگوی ایران شکل دادند. در اینباره مقداری توضیح دهید؟
جنگ در سوریه یک جنگ همه جانبه است و در واقع جهانی است و تروریستها و سلفی ها را از کشورهای مختلف آورده اند و آنها دارند علیه مردم سوریه آنجا میجنگند. در این شرایط ارتش سوریه هم یک ارتش کلاسیک، قدرتمند و عقیدتی است. اما به هرحال جنگ داخل شهری با جنگ بیرونی متفاوت است.
یعنی ارتشها اغلب برای مبارزه با متجاوز خارجی تربیت میشوند. اما وقتی شما با یک جنگ درون شهری و با گروههای تروریستی مواجه می شوید، اینجا شرایط فرق میکند. شما باید مجموعه ای داشته باشید که اولا عقیدتی پرورش پیدا کند و بر حسب اعتقادش بیاید بجنگد. ثانیا باید آموزش جنگ چریکی و شهری ببیند تا بتواند بجنگد. خب سوریه مثل ایران تشکل بسیج مردمی نداشت.
شرایط پیچیده سوریه و متراکم شدن فشارها باعث شدکه اینها بروند به سمت اینکه با مدیریت و ایده جمهوری اسلامی هستههای مردمی را در محلات شهری شکل بدهند تا مردم بتوانند از خود دفاع کنند. در این فضا یکی از کارهای شهید شاطری اهتمام به این مساله بود.
ببینید تشکیل هستههای مردمی همیشه لزوما به معنای مسلح کردن نیست. گاهی این هسته ها در قالب کار فرهنگی و بسیج مدنی هستند که در کنار هستههای نظامی قرار میگیرند. این کاری بود که شکل گرفت و مورد استقبال مردم قرار گرفت. این کار نیاز به یک مدیریت داشت و خب شهید شاطری هم کسی بود که به این مسالهی بسیج و کارامدی آن ایمان و باور داشت و معتقد بود باید چنین تشکیلاتی را اینجا پیشنهاد بدهیم.
حقیقتا واقعیت مساله سوریه این است که عدهای دارند داخل خاک سوریه به نیابت از آمریکا و همپیمانان با امریکا دارند با سوریه میجنگند. اینها هم یا تروریستهای وارداتی هستند و یا تندروها و افراطیون و حتی ناراضیان و اشرار سوری هستند که اجیر شده اند. اینجا نیاز به یک تشکیلات مردمی نیاز است تا بتواند در برابر آنها مقابله کند. این «کمیتههای مردمی» آنجا شکل گرفته و بخش اعظمی از حفظ ثبات و بازپسگیری مناطق را همپای با ارتش به عنوان دفاع از وطن و عزتش به عهده دارد.
این تشکیلات نیاز به سازماندهی مادی و فکری- عقیدتی دارد. شهید شاطری در این زمینه خیلی اهتمام و فعالیت داشت و کارهای ایشان در این چندماه حضورشان کارهای ماندگاری است. دوستانی که نزدیک با ایشان کار می کردند اعتراف دارند که جای ایشان خیلی خالی است. حقیقت این است که جنگ در سوریه جنگ علیه محور مقاومت و منطق جمهوری اسلامی ایران است. به هرحال در منطقه خاورمیانه و به شکل عامتر در دنیا دو رویکرد سیاسی با هم درگیر هستند؛ یکی رویکرد امریکا و اقمارش و دیگری رویکر جمهوری اسلامی است. نقطه منازعه این دو رویکرد الان در سوریه است. آنچه در سوریه اتفاق میافتد علیه امنیت ملی ما و ایمان و عقیده ما و منطق مقاومت است. بنابراین شهید شاطری پا در عرصهای گذاشت که صحنه رویارویی مستقیم با امریکا و رژیم صهیونیستی است. خدمات ایشان در این چندماهی که به شکل موقت - ونه دائم- در آنجا حضور پیدا کردند واقعا غیر قابل توصیف است.
ایشان ناظر به شیعیان سوریه چه فعالیتهایی داشتند؟
درباره شیعیان سوریه کارهای پراکنده ای انجام شده بود ولی در قالب سازماندهی شده نبود، یعنی مدیریت داشت ولی مدیریت برنامهریزی شده نبود. کمکهایی که در منطقه «سیدهزینب» صورت میگرفت به شکل دقیق و منظمی نبود و یک عدهای محروم میماندند. ایشان آمد همان امکانات کم را در قالب یک چارت تشکیلاتی تعریف کرد و برای هر منطقه یک مسئول تعریف کرده بود و این طرح را برای مسئولین سوری برد و توجیه و تبیین کرد.
حقیقتا برای آنها خیلی جالب بود که ایشان در این فرصت کوتاه آمده آسیبشناسی کرده و آسیبها را بهتر از آنها شناخته است. یعنی خود آنها سالها تلاش کرده اند ولی نمیدانند آسیب کارشان کجاست و کدام نقیصه باد برطرف شود تا کار به نتیجه بهتری برسد. در این مدت کوتاه خیلیها سردار شاطری را شناختهاند. خیلیهایی که شاید ماها را نمیشناختند. برخی کارگزاران و مسئولین ایرانی شاید سالها آنجا بودند ولی مردم آنها را نمیشناختند. اما سردار شاطری در این مدت کوتاه گرهگشای کار خیلی ها شده بود، چه در مسائل مدیریت جمعی و کلان و چه در مسائل خُرد و شخصی به ایشان مراجعه می کردند و از او کمک میخواستندو محال بود کاری که از ایشان میخواتند ناقص بماند و انجام نشود.
چه خاطراتی از شخصیت ایشان دارید؟
ایشان یک شخصیت چندوجهی بود. گاهی یک نفر هست که فقط در یک بحث تخصص دارد و در همان موضوع خوب کار میکند. شهید شاطری کارش «بازسازی» بود، ولی هیچگاه ما ندیدیم ایشان فقط روی این مساله تمرکز کند. یعنی کار فرهنگی انجام میداد، کار امنیتی انجام میداد، کار تجاری انجام میداد - تجاری نه به معنای تجارت شخصی، به معنای اقتصادی خدمترسانی- کار پزشکی انجام میداد. مدیرتش هم مدیریت دقیق وسریع و موثری بود. یعنی جوری نبود که کار طول بکشد و فرسایشی شود.
خب آنجا شما در صحنه نبرد هستید؛این نبرد یا یک نبرد نظامی و ملموس و با گلوله است؛ یا نبردی است که کنار خاک اشغالی رژیم صهیونیستی است و شما آمدهاید و دارید کار بازسازی را انجام میدهید. انجا شما نیاز به روحیه دارید. یعنی یک روحیه معنوی باید داشته باشید که جماعتی را که دارند آنجا کار میکنند آماده کنید. سردار شاطری میاندار هیات بود. یعنی خودش مداحی میکرد و روضه میخواند، خودش وسط میایستاد و بچهها را جمع میکرد. خیلی روی بچهها تاکید داشت و آنها هم مثل پروانه دورش میچرخیدند. یادم هست در سفارت که مراسم میگرفتیم اگر ایشان حضور داشت مراسم صفای ویژهای داشت و بچهها میآمدند دورش. اگر نبود مراسم کمی افت میکرد. در این مراسمها بود که برخی که گوشه و کنار میایستادند سینه میزدند میآمد دستشان را میگرفت که بیایید وسط حلقه را تشکیل بدهیم و عزاداری کنیم.
تازه به لبنان رفته بودیم در گیرو دار کار و ماموریتهایی که داشتیم ایشان گفت ما غیر از دعای کمیل و دعای توسل، دعای ندبه نداریم، بیاییم برگزار کنیم. اولین دعای ندبه را هم خودش درمنزلش برگزار کرد و این یک پایه شد و الان سفارت ما در لبنان هر صبح جمعه مراسم دعای ندبه دارد و این به عنوان یک یادگاری از ایشان است. آن موقع این مراسم به عنوان یک محفل معنوی و روحانی بود در خانهها برگزار میشد که بچههای کارگزار جمهوری اسلامی که شاید در طول هفته کمتر همدیگر را میدیدند با هم تحدید دیدار می کردند. در همین مراسم سردار شهید شاطری دعا را خودش میخواند.
در آن زمان خب خیلی کم زائر میآمد و این اواخر دیگر زائری نمیآمد. ایام محرم بود و ما در حرم حضرت رقیه(س) عزاداری میکردیم. تعدادمان هم کم بود، یعنی همین بچههای سفارت و کارگزاریهای جمهوری اسلامی در لبنان بودیم و دهه اول محرم آنجا عزاداری میکردیم. بچه ها پراکنده بودند و هرکسی در یک کنج و خلوتی داشت گریه میکرد و مداح هم داشتم مداحی میکرد. شهید شاطری همه را جمع کرد و گفت ای آنهایی که دارید در خلوتتان عزاداری میکنید. الان وقت آن است که همه جمع بشویم و فیلمبرداری کنند تا مردم بدانند حرم حضرت رقیه(س) خالی نیست و در این غربت و بیزائری حرمین سوریه اینجا روضهخوان و عزادار دارد. همه اینها را جمع کرد و یک جمعیت خوبی هم اطراف بارگاه حضرت رقیه(س) جمع کرد و عزاداری کردند و حرکت خوبی انجام شد.
چطور از شهادت ایشان آگاه شدید؟
ما مرتب با هم در تماس و ارتباط بودیم. دو یا سه روز قبل از شهادت ایشان بود که با ایشان تماس تلفنی داشتم و گفتم میخواهم بیایم ببینمت. ایشان گفتند همین امشب بیا من دمشق هستم. من آن شب کمی کار داشتم و نمیتوانستم بروم. گفتم فردا شب میآیم. گفت باشد، در خدمت هستم میخواهی من بیایم سفارت؟ گفتم نه من میآیم خدمت شما. فردا شبش زنگ زد و گفت من از دمشق رفتهام بیرون و به مجرد اینکه برگردم همدیگر را میبینیم. که شب بود که دوستان به ما خبر دادند که چنین حادثهای اتفاق افتاده است.
ظاهرا دوستان در حین کمکرسانی مواد غذایی و ارسال اقلام امدادی بودهاند و گروههای مسلح تروریستها کمین زدهاند. خب خیلی سخت است باور خبری که که آدم عزیزی را که چندسال با او کار کرده و رفاقت داشته و منتظر است برود ببیندش از دست بدهد. ما خبر را پیگیری کردیم و یقین پیدا کردیم که صحت دارد. فضای حزن و اندوه بر سفارت حاکم شده بود و بچهها خیلی بیقرار بودند و گریه می کردند.
ستاد بازسازی لبنان سالانه تقویمی چاپ میکرد و تمام خدماتی که داشت را در آن میآورد، هم عکسش و هم توضیحاتش. یک گزارشی هم به قلم خود شهید شاطری در ابتدای تقویم بود و عکسش هم بود. من اولین کاری که کردم این بود که رفتم سراغ این تقویم که ایشان به ما هدیه داده بود و چهره نازنینش را که دیدم خیلی بیقرار شدم. پیکر ایشان از محل درگیری و شهادت به دمشق منتقل شده بود و فردا شبش که میخواستند پیکر پاک ایشان را به ایران منتقل کنند جمع محدودی بودیم که رفتیم با ایشان وداع کنیم. بچهها جمع شدند و زیارت عاشورا خواندند و آنجا بود که من آرامش واقعی را در چهره حاج حسن دیدم. یعنی کسی که سی سال تلاش و مجاهدت کرده و حالا با قلب آرام و روح مطمئن آرام گرفته خوابیده است. واقعا چهره ملکوتی و نورانی داشت و مراسم مختصری برگزار شد و بچه ها عزاداری کردند و پیکر مطهر ایشان را به ایران منتقل کردند.
بازتاب شهادت ایشان در بین مسئولان سوریه چه بود؟
ایامی که شهید شاطری سوریه بود هنوز کار به طور رسمی شروع نشده بود و ایشان آمده بود شرایط کار را ارزیابی کند. البته ما با طرف سوری صحبت کرده بودیم ولی کار به طور رسمی کلید نخورده بود. پس از شهادت ایشان خیلیها با سفارت تماس گرفتند و تسلیت گفتند. مقامات سوریه از جمله وزیر خارجهشان با وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی تماس گرفتند و تسلیت گفتن.
دوستانی که با ایشان بودند میگفتند ایشان رفتهاند در یک منطقهای کمکهای غذایی را اهدا کردهاند و در مسیر بازگشت مردم امده بودند برایش دست تکان می دادند و تشکر می کردند. ایشان در مسیر بازگشت از انجا در کمین گروههای مسلح تروریستی قرار میگیرد. اینها حاج حسن را شناسایی کرده بودند، بالاخره ایشان بعد از پنج سال فعالیت در لبنان برای همه شناخته شده بود، برای آمریکاییها و رژیم صهیونیستی هم شناخته شده بود. کار عظیمی که ایشان در لبنان انجام داده بود باعث شده بود مثل خاری در چشمشان بود و میخواستند انتقام بگیرند، چون آنها بهتر میدانستند چه کاری در لبنان صورت گرفته است. آنها رد ایشان را داشتهاند و در یک فرصتی توانستند تیر کینهشان را به قلب ایشان بنشانند.
اما این پایان کار نیست، به نظر من حاج حسن غروب جسمانی و ظاهری داشت، اما یک طلوع روحانی داشت در قلب مردمی که به آنها خدمت کرده بود، خصوصا در لبنان. جناب سیدحسن نصرالله در پیامی که به مناسبت شهادت شهید شاطری صادر کردند و در تهران قرائت شد گفتند ایشان از اولیاءالله بود و این تعبیر برای کمتر کسی به کار برد میشود. اولیاءالله یعنی کسی که برگزیده است و واقعا حاج حسن شاطری برگزیده بود. یعنی اخلاصی که ما در ایشان میدیدم در حد یک آدم معمولی و خدمتگزار عادی نبود. به یکی از دوستان گفته بود من خستگی را خسته کرده ام و رویش را زمین زده ام.
به نظر من ایشان طلوع کرده است وما وظیفه داریم شهید شاطری را به جامعه و نسل جوان معرفی کنیم. اگر امروز جسم و وجود ظاهری اش در جمع ما نیست، روحش با ما هست و مهمتر از همه نامگذاریهای مکانهای مختلف این است که باید یاد ایشان را در قلبمان به عنوان یک سرمشق و الگو قرار دهیم و کارهایش را ادامه دهیم. یعنی شعار هریک از ما این باشد که ما یک حاج حسن شاطری هستیم.
خاطره دیگری از توان مدیریتی و اقدامات ایشان دارید؟
در لبنان کار اساسی واصلی بازسازی ویرانی ها و خرابی ها بود، اما کاری که ایشان انجام داد بیش از بازسازی بود. یعنی آمدند گفتند بیاییم وضعیت را بررسی کنیم و کاری کنیم که مردم سرافراز باشد. مثلا در لبنان کار راهسازی داشتیم و این مساله نیاز به آسفالت دارد که باید از خارج وارد شود. طبیعتا این آسفالت باید از خارج وارد شود
و ما در یک مرحلهای این کار را میکردیم. اما ایشان آنجا یک کارخانه تولید آسفالت تاسیس کرده است که دارد یک حجم بالای آسفالت تولید میکند. بازسازی دیگر تمام شده و الان جاهای مختلف لبنان که نیاز به جاده و راه دارد میآیند سراغ این کارخانه و آسفالت تهیه میکنند.
کدام یک از ویژگی های شهیدشاطری برای شما قابل توجه بود؟
اخلاص ایشان و خاکساری حاج حسن در برابر خانوادههای شهدا در لبنان. ببینید وقتی شما دیپلمات میشوید شاید یا روحیه این کار را نداشته باشید یا آن رسمی بودن به شما اجازه ندهد که بخواهید ابراز احساسات اینچنینی بکنید. اما من مطمئنم که حاج حسن اگر دیپلمات هم بود این کار را میکرد، و البته ایشان آنجا هم به عنوان مسئول رسمی رفته بود.
خیلی خاطرهها هست که خاکساری خانواده شهدا را داشته و دست پدران شهدا را بوسیده است. در فیلمهایی هم که بعد از شهادت ایشان پخش شد میبینید که دور و ورش بچه ها حضور دارند و همانجا هم یادم هست که بیشترین کسی که بچهها دورش بودند ایشان بود. این روحیه او بود که آرام و قرار نداشت و در نقطه نقطه لبنان رد پای او هست.
یادم هست یکبار به مناسبت یکی از اعیاد با جمعی از خانوادههای کارگزاران ایرانی در لبنان رفتیم کنار رود لیطانی. ایشان در ماشین ما نشسته بود و گوشیاش همراهش بود که پر از قرآن و مداحی و نوحه بود. به منطقه جنوب که رسیدیم نیروهای صلح بینالمللی آنجا بودند و یک قطار ماشین بودیم که داشتیم میرفتیم. ایشان با گوشیاش مارش عملیات گذاشته بود و شروع کرده بود گزارش دادن که ما الان وارد منطقه جنگی شدیم و داریم از نهر لیطانی عبور میکنیم و به مرز رژیم صهیونیستی نزدیک میشویم.
یکبار دیگر روز عید فطر بود که بچهها همه دور هم نشسته بودند و در یک پارکی بودیم که نماز ظهر را به جماعت ایشان خواندیم. خود ایشان دعای بینالصلاتین را خواند و مداحی کرد و لذت آن نماز برای ما دوچندان شد.
یک کاری که در لبنان راه افتاد، راه اندازی کاروان «راهیان مقاومت» بود که گروههای مختلف میآمدند و یک برنامه علمی-تفریحی برایشان تدارک دیده بودیم از طرف سفارت. میرفتند موزه ملیتا و جنوب را میدیدند، پارک ایران و مرز با رژیم صهیونیستی را میدیدند. یک منطقه دیگر هست به نام «بوابه فاطمه» که همان منطقهای است که اسرائیلی ها شاکی شد بودند که هیات بازسازی چسبیده به مرز دارد پیادهرو درست میکند. این منطقه هم یکی دیگر از مناطقی بود که کاروانها به آنجا میرفتند. نقطه اتکاء ما در این برنامهها شهید شاطری بود. یعنی اگر قرار بود شب در جنوب باشند این کار از دست کسی جز ایشان برنمیآمد. به ایشان زنگ میزدیم که مهندس خوشنویس! چنین کاروانی آمده و فلان نیاز را داریم.
ذکر
سردار شاطری همیشه این بود که ما با شهدا زندهایم. میگفت ما چه در ایران
و چه جاهای دیگر با این شهدا زندگی کردهایم و لحظه لحظه ما پر از خاطرات و
یاد شهداست. ما غیر از اینها آبرو و توان و نیرویی نداریم. شهید شاطری کسی
بود که کار و تلاش کرد و با اخلاص از خدا خواست که به او توفیق داد خدمت
کند.
آن
هم «خدمتِ شخص هجرتکرده» نه کسی که در وطن خودش است. یک زمانی هست من در
شهر و مملکت خودم هستم و صبح میروم اداره تا پایان وقت اداری و بعدش
میآیم پیش خانواده هستم و تفریحاتم هم سرجایش است. اما ایشان مهاجرت کرده
بود. این توفیقی بود که خدای متعال نصیب ایشان کرده بود - خودش هم خواسته
بود- و مزد این توفیق را هم شهادت قرار داد. ما هم جز این از خدا
نمیخواهیم. اولا در مسیر شهید شاطری برویم و فقط اسم و نامش را بر زبان
جاری نکنیم. ما بای هرجه میتوانیم یادش و اسمش را زنده نگه داریم، ولی
مهمتر این است که کار سردار شاطری را سرلوحه خودمان کنیم.
بهشت و شهادت را هم به آسانی هرکسی نمیدهند. درجه شهادت واقعا درجه رفیعی است.شهید شاطری آمد گفت من آمدهام اینجا که اینجا شهید بشوم، در سرزمینی که حضرت زینب(س) غربت کشیده است. این نیازمند این است که خداوند اول توفیق خدمت به ما بدهد و ثانیا اگر لایق باشیم مزد این توفیق را شهادت قرار دهد.
خاطره آخر؟
در همین ایام که به خاطر درگیریها زائرین حرمین سوریه کمتر شده بودند حدود دویست نفر زائر آمده بودند. کار اینها را شهید شاطری انجام میداد. ایشان با من تماس گرفت که ما آمدهایم حرم حضرت زنیب(س) و درب بسته است. -خب شرایط به نحوی بود که به خاطر مسائل امنیتی درب حرم همیشه باز نبود- ما هم با متولی حرم تماس گرفتیم و ایشان را به سمت حرم آوردیم. من پشت تلفن گفتم مهندس درب حرم باز شد؟ جواب من را نداد، بکدفع شروع کرد به یاحسین(ع) و یا زینب(س) و یا زهرا(ع) و الله اکبر گفتن و صدای جمعیت هم میآمد.
بچهها گفتند ما بیرون حرم بودیم و گفتیم حرم تعطیل است و باید برگردیم. دیدیم که شهیدشاطری همانجا وسط خیابان دم گرفته و درب حرم که باز شد شروع کرد به یا حسین(ع) و نداهای اینچنینی. با من تماس گرفت و گفت درب حرم باز شده ولی نمیدانی اینجا کربلا است. روحش شاد.
- ۹۵/۰۱/۱۴