نقد جدی؛ مؤثرترین راهکار کنترل کتابسازی
اکبر ایرانی، مدیر مرکز پژوهشی میراث مکتوب دربارۀ راهکارهای کنترل کتابسازی به خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) گفت: راهکار اصلی این است که مساله «نقد» نسبت به کتابهایی که منتشر میشود جدیتر شود، بدین معنی که مراکز علمی باید بخشی از مجلات علمی و پژوهشی خود را به نقد جدی آثاری که به چاپ میرسند، اختصاص دهند.
مشروح گفتوگو با ایرانی را در ادامه میخوانید.
آقای دکتر ایرانی برای ورود به بحث، نظر شما درباره کتابسازیهایی که صورت میگیرد چیست؟ و چرا این روند گسترش یافته است؟
آنچه در مقدمه بحث مربوط به کتابسازی میتوان مطرح کرد این است که قبلا این موضوع، موضوعی نبوده که جنبه منفی داشته باشد، بلکه کتابسازی بیشتر به معنای کتابآرایی و تجلید بوده است. اما چنانکه مشاهده میشود این واژه در 20 و 30 سال اخیر، استعمال متفاوتی پیدا کرده و به عنوان یک جنبه منفی تلقی میشود.
به طور کلی، در بحث تالیف و نگارش باید گفت که از دیرباز یعنی از قرون گذشته پیش از اسلام و حتی در دوره ایران باستان، نوشتافزار به معنای امروزی وجود نداشت و نوشتهها بر سنگ، پارچه، تنه درخت، لیف خرما و پوست حیوان نوشته میشد. اما زمانیکه کاغذ در دوره اسلامی وارد شد، تالیف، تصنیف، نگارش و ترجمه در قرن سوم گسترش پیدا کرد و برخی علوم مانند علوم یونانی ترجمه شد و دانشمندان اسلامی، بسیاری از این آثار را بازنگری و نقد کردند و مطالبی که به نظرشان میرسید در این کتابها آوردند و اضافه کردند.
ما در مرحله دوم و در دوره رشد و نضج نگارش و تالیف کتاب، به این نکته پی میبریم که شیوه تالیف بیشتر به صورت «اقرا» و «املا» بوده، بدین معنی که یک نفر (استادی) مطالبی را بیان میکرده و دیگران مینوشتند و طبیعتاً از یک اثر نسخههای مختلفی نوشته میشده و بعدیها نسخههای متعددی از این آثار در اختیارشان قرار میگرفته و استنساخ و پخش میکردند. طبعا در دوره دوم تالیف آثار یعنی از قرن چهارم به بعد، برخی، از کتابها و منابع قبل از خودشان استفاده میکردند، بدون اینکه نامی از آن کتابها ببرند و در اینجا این بحث مطرح میشود که آیا این افراد با علم به اینکه دارند از مطالب و نوشتههای دیگران استفاده میکنند، نامی از آنها نمیبرند یا خیر؟
توجیه نویسندگان گذشته آن بود که میگفتند چون مخاطبان ما میدانند که کتابهای قبلی را چه کسانی نوشتهاند، دیگر لازم نیست از آنها ذکری برده شود. یک بحث این است که کار آنها به نوعی کتابسازی و کتاب دزدی نبوده است یعنی رسم روزگار در آن زمانها به این صورت بوده که شاگردان و استادان تشخیص میدادند که این نوشتهها که هماکنون در این کتاب آمده یا اضافه شده برای نویسنده قبلی نیست و عدم ذکر آن شخص یا کتاب قبیح و مذموم به حساب نمیآمده و بنابراین هیچ اشکالی هم نداشته و این گونه نگارشها به همین صورت ادامه پیدا کرده است.
اما چون ما در زمانی هستیم که امروزه این کارها را کتابسازی، کتاب دزدی، سرقت و یا انتحال میدانیم بنابراین به نقد آثار تاریخی پیشینیان مینشینیم. برای مثال مجموعه بزرگ «جامعالتواریخ» اثر رشیدالدین فضلالله همدانی که تاریخ جهان را نوشته، بخش عمدهای از آثار دیگران را در این مجموعه قرار داده است. برخی مورخان وی را منتحل میدانند که از کتاب پیشینیان کپیبرداری کرده و ذکری از آنها نبرده است اما برخی دیگر از مورخان اعتقاد دارند که نویسنده در پی آن بوده که در یک مجموعه کامل، تاریخ جهان را بنویسد و علاوه بر استفاده از آثار پیشینیان، منابعی را به این کتاب افزوده است.
نگاه دیگری که به مساله بازنویسی، بازسازی و در واقع کتابسازی مورخان وجود دارد، این است که اینها میدانستند که این کتاب از کیست و در بعضی مواقع نویسندگان قبلی را ذکر میکردند و در بعضی از مواقع ذکر آنها را بر خود واجب نمیدانستند از این رو شاید بتوان گفت که این دست از مورخان به مساله انتحال توجه داشتند و مرتکب آن شدهاند.
اما به طور کلی، ما در آثار مورخان حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی نباید یک داوری نسنجیده داشته باشیم و گونهای فکر کنیم که آنها در موضوع کتابسازی نقش، تعمد و برنامهای داشتهاند. زیرا ما آنها را با معیارهای امروزی مورد داوری قرار میدهیم. اما باید به این مساله توجه کرد که در آن زمان صنعت چاپ وجود نداشته و امکانات نوشتافزاری زیادی نبوده است و بسیاری از نویسندگان هزینه استنساخ را خود پرداخت میکردند و به طراحان و کاتبانی که این کتابها را مینوشتند و پخش و توزیع میکردند پولی میپرداختند، همچنین امکانات چندانی نبوده که آنها بخواهند کتابی را در سطح وسیعی بفروشند و یا پخش کنند. بنابراین چون ما از شرایط اجتماعی و فرهنگی دورههای پیشین اطلاعات چندانی نداریم نمیتوانیم آنها را به آسانی متهم کنیم که در کار کتابسازی تعمدی داشتهاند و مرتکب سرقت ادبی و علمی شدهاند.
اگر از ریشهیابی این موضوع در گذشته بگذریم و این مساله را در زمان حال در نظر بگیریم، ارزیابی شما چگونه است؟ به طوری که ما شاهد هستیم که این روزها، دانشگاهها هم از مقصران اصلی این مساله هستند. شما دربارۀ نقش دانشگاهها چه نظری دارید؟
موضوعی که من به آن اشاره کردم مربوط به کتابسازی در طول تاریخ فرهنگی ایران بوده است اما در دورههای جدید باید موضوع را به طور ریشهای آسیبشناسی کرد که چرا بعضی از استادان و دانشجویان رشته تاریخ در نوشتن "Paper" ها، تحقیقات، پژوهشها و پایاننامههای خودشان به نوعی از چسب و قیچی استفاده میکنند. بدین معنی که بسیار سهل و آسان موضوع پژوهشی را انتخاب و میخواهند زود به نتیجه برسند. شرایط تحصیلات عالیه در ایران مثلا افزایش بی حد و حساب رشتهها در دانشگاههای مختلف کشور، کمبود استاد مشاور، راهنما و داور و همچنین کمبود امکانات آموزشی و مسایلی از این دست، موجب میشود که هم استادان فرصت کافی را نداشته باشند که کارها و پایاننامههای دانشجویان را به دقت مورد بررسی و مطالعه قرار دهند و بالطبع دانشجویان هم زمانی که متوجه این مساله شوند که استادانشان وقت و زمان کافی را ندارند، آنها هم برای موضوعات پایاننامههای خود و بررسی آنها زمان کافی را نمیگذارند، کار را جدی نمیگیرند و یک موضوع را به سادگی در موتورهای جستجوی گوگل، شبکههای اینترنتی و دانشنامههای آنلاین جستجو میکنند و مطالب مربوط به آن را کپی و در نهایت، براساس آن مقاله و یا کتابی را مینویسند. این موضوع، مساله بسیار مهمی است که باید به آسیبشناسی دقیق آن پرداخت که زمانی که مثلا ما استاد به قدر کافی نداریم، چرا دانشجوی دکتری میپذیریم.
لطفا درباره راهکارهایی که در این زمینه باید در دانشگاهها اتخاذ شود، توضیح دهید.
باید سازوکار فنی ایجاد شود که بتوان به صورت هوشمندانه درباره هر پایاننامهای تشخیص داد که آیا این موضوع و محتوا قبلا مطرح شده است یا خیر و اگر شده از سوی چه کسانی؟؛ چرا که بسیاری از دانشجویان با تغییر جملات، عبارات و عناوین یک کتاب تاریخی، همان موضوع را موضوع پایاننامه و مقاله خود قرار میدهند و آن را ارائه میکنند و کسی هم متوجه این موضوع نمیشود. مگر اینکه در یک مقاله علمی و پژوهشی که در مجلهای چاپ میشود، اهل آن متوجه شوند که این مقاله بازنویسی شده فلان مقالهای است که در یکی از مجلههای تاریخی به چاپ رسیده است.
همه این مسائل برمیگردد به اینکه ما موضوع پژوهش را در کشور جدی نگرفتیم و به طور زیربنایی به حل معضلات پژوهشی نپرداختهایم و سازوکار تحصیلات تکمیلی را خوب طراحی نکردیم و بنا را بر کمیتگرایی و افزایش دانشجو و پایاننامه قرار دادهایم. بنابراین هرچه کمیت بیشتر شود، کیفیت نازلتر و زمینههای فساد در محافل علمی ما هم گسترش پیدا میکند. مساله مهم و در واقع راهکار واقعی این موضوع این است که مساله نقد نسبت به این کارها جدیتر شود. بدین معنی که مراکز علمی باید بخشی از مجلات علمی و پژوهشی خود را به نقد جدی پایاننامهها و مقالاتی که به چاپ میرسند، اختصاص دهند. طبیعی است که وقتی دانشجویی بداند که بعد از اینکه پایاننامهاش دفاع شد و نمرهاش را گرفت، کارش مورد نقد جدی قرار میگیرد، طبیعتا حواس خود را بیشتر جمع میکند تا مرتکب خطاهای حرفهای نشود. از این رو نقد میتواند جلوی بسیاری از مسائل کتابسازی را بگیرد. (نقد چه در مطبوعات، صدا و سیما و چه در دانشگاهها به صورت حضوری)
مساله دیگری که خود دانشگاهها باید به آن توجه کافی و وافی داشته باشند، مساله داوریها، مشاورهها و راهنماهای یک پایاننامه و یا یک مقاله است؛ چرا که بسیار دیده میشود که استاد داوری سر جلسه دفاعیه دانشجویان میآید بدون آنکه موضوع جلسه را بداند و پایاننامه دانشجو را تورقی کرده باشد و به چند غلط املایی بسنده میکند.
اگر از تمرکز بر دانشگاهها بگذریم، از نظر شما ناشران چه نقشی در کتابسازی حوزه تاریخ دارند؟
به نظر من یکی از چند علت آسیبدیدگی نشر کشور مربوط به ناشران ماست. ناشری که کتابی را ندیده و به چاپخانه میفرستد، ناشر نیست بلکه کاسبی است که تنها به منابع مادی خود فکر میکند. بنابراین اگر ناشران، داورهایی را در هر رشتهای به صورت مجزا برای کتابی نداشته باشند، نتیجه این میشود که به طور مثال از یک ناشر کتابساز در نمایشگاه کتاب قدردانی شود. طبیعتا وقتی نگاه یک ناشر و یک موسسه علمی که از آن توقع میرود که آثار ارزشمندی را به چاپ برساند این باشد که آثار کم حجم و بیارزشی را صرفا به دلیل منافع مادی به چاپ برساند و وزارت ارشاد هم دخالتی در آن ندارد کتابسازی هم روز به روز افزایش پیدا میکند. اگر از ناشران بگذریم موسسات علمی، پژوهشگاهها و فرهنگستانها در طول این سالها کتابهایی را به چاپ رساندند که متوجه مساله کتابسازی نیستند و باعث نازل شدن شأن آن موسسه و پژوهشگاهها در جامعه علمی کشور شدهاند.
بنابراین برای حل این مسائل باید آئیننامهای باشد که طبق آن، موسسات انتشاراتی و ناشران عمومی حداقلهایی را رعایت کنند. بدان معنی که هر کتابی که میخواهد به چاپ برسد به خود نویسنده گوشزد کنند که مبانی و قوانین خاصی را در تالیف یک اثر رعایت کنند. دوم اینکه هر کتابی که به چاپ رسید داوری در آن حوزه تخصصی، آن کتاب را مورد داوری قرار دهد و نام آن داور هم در کتاب درج شود و آن داور پاسخگوی تمام نقدهای آن کتاب باشد و این برعهده ناشر است که مبلغی را قبل از چاپ کتاب به آن داور بدهد تا اینکه وزارت ارشاد تشخیص دهد که آیا این کتاب قابل چاپ است یا خیر؟ از سوی دیگر وظیفه وزارت ارشاد آن است که به محتوای کتابها هم توجه وافری داشته باشد و این وظیفه بسیار خطیری است که تنها به چند کلمه و یا موضوع خاص ایرادی نیاورد.
- ۹۴/۰۵/۱۸